کد مطلب:33662 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:96

عشق نیز تلقین عجز و جبر شیرین می کند











البته مرگ، حادثه ای است كه خواه ناخواه برای آدمیان پیش می آید و چه بسا برای پاره ای از انسانها جبری تلخ بشمار آید. اما در زندگانی انسانی جبرهای شیرین تری نیز هستند كه آدمی را به خضوع و تسلیم

[صفحه 235]

وا می دارند. یكی از این چیزهای شیرین همانا محبتی است كه مورد توجه عارفان ما بوده و همواره آدمی را به سوی آن می رانده اند تا دست كم برای یك روز هم كه شده طعم شیرین آن را بچشند. به قول حافظ:


عاشق شو ار نه روزی كار جهان سر آید
نا خوانده نقش مقصود از كارگاه هستی


(غزلهای حافظ، ص 381)

یعنی انساناگر عمرش به پایان برسد بی آنكه دست كم یك روز طعم عشق را چشیده باشد، دستش تهی خواهد بود. سر این معنا به تعبیر مولوی آن است كه:


دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد


اسلم الشیطان آنجا شد پدید
كه یزیدی شد ز فضلش بایزید


(مثنوی، دفتر ششم، ابیات 3649 -3648)

اگر شیطان نیز روزی عاشق شود، فرشته خواهد شد و دیوی وی از میان خواهد رفت. چرا عشق كیمیای فرشته شدن است و شیطانیت را باز می ستاند ؟ یكی از دلایل این امر آن است كه محبت، عجز را به آدمی تلقین می كند. این معنا در سلوك عرفانی بسیار مهم است و لذا مورد توجه بزرگان ما بوده است.


صفحه 235.